عشق آسمان روشنی دارد
از جايم بلند شدم،
پنجره را باز کردم
و ديدم زندگي هم هر از گاهي زيباست !
شنيدم که کلاغ ديوارنشين حياط
چه صداي قشنگي دارد !
فهميدم که بيهوده به جنون مجنون مي خنديدم !
فهميدم که عشق،
آسمان روشني دارد !
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
3 | 155 | davidenunc |
![]() |
2 | 227 | bryanacamy |
![]() |
0 | 161 | shayan1370 |
![]() |
3 | 677 | shayan1370 |
![]() |
3 | 254 | shayan1370 |
![]() |
9 | 1851 | dgmmzit |
![]() |
5 | 1207 | dgmmzit |
![]() |
1 | 559 | dgmmzit |
![]() |
5 | 1444 | dgmmzit |
![]() |
2 | 1122 | dgmmzit |
![]() |
2 | 575 | dgmmzit |
![]() |
5 | 309 | dgmmzit |
![]() |
1 | 224 | dgmmzit |
![]() |
3 | 1042 | dgmmzit |
![]() |
28 | 2643 | dgmmzit |
![]() |
1 | 358 | dgmmzit |
![]() |
2 | 422 | dgmmzit |
![]() |
1 | 222 | hafezmashhad1 |
![]() |
4 | 614 | shayan1370 |
![]() |
2 | 315 | shayan1370 |
![]() |
0 | 197 | vahiddgn |
![]() |
0 | 191 | vahiddgn |
از جايم بلند شدم،
پنجره را باز کردم
و ديدم زندگي هم هر از گاهي زيباست !
شنيدم که کلاغ ديوارنشين حياط
چه صداي قشنگي دارد !
فهميدم که بيهوده به جنون مجنون مي خنديدم !
فهميدم که عشق،
آسمان روشني دارد !
دير آمدی
تمام شده ام ديگر
بس كه بلعيده ام اندوه نبودت را ...
هنوز اما همانند حاتم ام
می بخشمت
با آنكه هزار شب بی خوابی
طلب دارم از تو !!!
خوابیده بودم کابوس میدیدم ؛ از خواب بلند شدم تا به آغوشت پناه ببرم…
افسوس …
یادم رفته بود که از نبودنت به خواب پناه برده بودم...
خدایا
این دلتنگی های ما را هیچ بارانی آرام نمیکند
فکری کن
اشک ما طعنه میزند به باران رحمتت . . .
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی…
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند…
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز...
دوستان عزیزم یک مدتی من نیستم
به امید خدا میخوام برم مسافرت این
پیغام رو گذاشتم که اگر در این مدت پاسخی
از من به شما نرسید ناراحت نشید
مواظب خوبیهاتون باشید
فعلا خدانگهدار
کاش می شد سر زمین عشق را
در میان گامها تقسیم کرد
کاش می شد با نگاه شاپرک
عشق را بر آسمان تقسیم کرد
کاش می شد با دو چشم عاطفه
قلب سرد آسمان را ناز کرد
کاش می شد با پری از برگ یاس
تا طلوع سرخ گل پرواز کرد
کاش می شد با نسیم شامگاه
برگ زرد یاس ها را رنگ کرد...
باز هم ترانه های ناتمام
سر گردان میان هوای پر باد و باران دلم
چه می کند این پاییز با دلم!
عجب حال و هوای عاشقانه ایست
این روزهای خنک پاییزی
نسیمی که زیر پوست صبح من می رقصد
هر چند صبح تنهایی ست
و آفتاب کوچک ظهرهایش
با تمام نبودنت
دلتنگی غروب غمناکش
و سکوت دلگیر شب هایی که:
جای خالی تو را در آغوش جستجو میکند
و این پاییز چه می کند با دل من!
یاد بارانی که روی پوست من و تو نم زد
و ما گفتیم عشق را زیر باران دیدیم
من به پاییز بودن تمام سال عادت کرده ام!
اما به ندیدن تو...
قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق
عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست
چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی!
که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی
و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی
و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی
و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری...
تعداد صفحات : 3